به نام خداوند حکیم
از نگاه قرآن، عوامل متعددي سبب پيدايش اضطراب مي شود كه همه آنها در سرپيچي از رهنمودهاي خداوند ريشه دارند. انسان ها با سرپيچي از دستورهاي ديني و كنار گذاشتن آموزه هاي آرام بخش الهي، خود را دچار مشكل مي سازند.
در آيات متعددي، ريشه هاي اضطراب، چنين معرفي شده است:
1. كفر و بي ايماني: كه مانع تشخيص، شناخت و درك صحيح واقعيات و حقايق مي شود چرا كه به واسطه كفر ابزار اصلي شناخت يعني قلب و چشم و گوش از كار افتاده: «خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (بقره، 7)؛ و اين يعني ظلمت و گمراهي مطلقی كه زمينه بالقوه ايجاد اضطراب و تشويش دروني مي باشد: «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فىِ بحرٍ لُّجِّىٍ يَغْشَئهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحابٌ ظُلُمَاتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَئهَا وَ مَن لَّمْ يجعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» (نور، 40)
2. فراموشي ياد خدا: كسي كه از ياد خدا دل بگرداند در حقيقت زندگي سختي خواهد داشت به طوري كه درهاي زندگي به كلي بر وي بسته مي شود و اين همان (معيشت سخت) است: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» (طه، 124)
3. خودفراموشي: به دنبال فراموشي خدا انسان دچار فراموشي مي شود: «وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (حشر، 19)
انسان وقتی ارزش ها، استعدادها و لياقت هاي ذاتي خود را فراموش مي كند، خود را در تاريكي ها سرگردان کرده می سازد.
4.حرص و طمع: يكي از اولين انگيزه هايي كه انسان را به رذيله اعراض از ياد خدا و جمع اموال و گنجينه كردن آنها وا مي دارد صفت حرص و طمع است يعني چنين انساني چون دچار هرگونه تنش و فقداني شود عجز و لابه مي كند و چون خيري به او برسد بخل ورزد، لازمه اين حرص و طمع، زندگی ای متزلزل و مضطرب است. «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخير مَنُوعًا» (معارج، 19 -21)
5. دلبستگي شديد به امكانات فردي و اجتماعي خود: به تعبير قرآن ثروت و فرزندان «يَأَيها الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكم أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (منافقون، 9)
اينها زينت حيايي دنيايي بوده و دلبستگي مفرط به اينها انسان را ذكر و ياد خدا غافل مي كند و اين غفلت يعني از دست دادن يكي از مهم ترين ابزار آرامش انسان: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، 28)
6. آرزوي طولاني: هنگامي كه پرده هاي غفلت و غرور و آرزوهاي دور و دراز بر قلب و تمامي وجود انسان پرده افكند ديگر توانايي درك حقايق و واقعيت را نداشته باعث به فراموشي سپردن ياد خدا شده و در پی به دست آوردن آرزوها، آرامش از انسان سلب و عمر انسان هدر می شود و وقتی می فهمد که دیگر نمی توان عمر از دست رفته را برگرداند. «ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَ يَتَمَتَّعُواْ وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (حجر، 3)
7. نداشتن خوف خدا: كه باعث ترس توام با اضطراب شديد مي شود. كسي كه از خداي متعال خوف نداشته باشد تا سبب كنترل افكار، اعمال و احساسات وي شود، مي تواند در اين زمينه ها از هر چيزي دچار وحشت و اضطراب شود. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» (طلاق، 3)
8. گناه: هيچ چيز به اندازه گناه و خطا روح انسان را فاسد و بيمار نمي كند. انسان گناهکار در نزد وجدان خویش، سرخورده بوده و خود را کم ارزش و بی مقدار می داند. چنین تفکر و روحیه ای نمی تواند با امید و انگیزه، زندگی مثبتی داشته باشد.
گناهان آثار سوء دنيايي دارند ليكن تنها بعضي از اين آثار به صاحبش برخوردمي كند و خدا بيشتر آنها را مي بخشايد. «وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكمُْ وَ يَعْفُواْ عَن كَثِيرٍ» (شوری، 30)
9. شرك: نتيجه تكيه به غير خدا زدن و چشم اميد به غير او دوختن، در زندگي دنيايي و مشكلات باعث تزلزل و درماندگي انسان مي شود. «وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّير أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فىِ مَكاَنٍ سَحِيقٍ» (حج، 31)
10. كفران نعمت: به كارگيري نعمت ها، امكانات و منابع مادي و معنوي كه در اختيار انسان است در مسير هاي تخريبي، گناه و ستم كفران نعمت است كه باعث از دست رفتن امنيت و آرامش و ايجاد هراس مي شود. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كل مَكاَنٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» (نحل، 112)
عوامل آرامش و دلگرمى:
دستيابى به اطمينان و آرامش مىتواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ويژهاى دارد:
كسى كه مىداند ذرّهى مثقالى از كارش حساب دارد: «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» (زلزال، 7) نسبت به تلاش و فعّاليّتش دلگرم ست.
كسى كه مىداند بر اساس لطف و رحمت الهى آفريده شده، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» (هود، 119) اميدوار است.
كسى كه مىداند خداوند در كمين ستمگران است، «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر، 14) آرامش دارد.
كسى كه مىداند خداوند حكيم و عليم است و هيچ موجودى را بيهوده خلق نكرده است «عَلِيمٌ حَكِيمٌ» خوشبين است.
كسى كه مىداند راهش روشن و آيندهاش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (اعلى، 17) قلبش مطمئن است.
كسى كه مىداند امام و رهبرش انسانى كامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره، 124) آرام است.
كسى كه مىداند كارِ نيك او از ده تا هفتصد بلكه تا بىنهايت برابر پاداش دارد ولى كار زشتاو يك لغزش بحساب مىآيد دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (بقره، 261)
كسى كه مىداند خداوند نيكوكاران را دوست دارد، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (بقره، 195) به كار نيكش دلگرم مىشود.
كسى كه مىداند كار خيرش آشكار و كار شرّش پنهان مىماند، «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» شاد است.
خلاصه
امورى همچون عدم قدردانى مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ، تلقينهاى خانواده به اينكه نمىدانى و نمىتوانى، قضاوتهاى عجولانه، توقّعات نابجا و تصوّرات غلط، علت بسيارى از افسردگىها و اضطرابها مىباشد كه با ياد خدا و قدرت و عفو و لطف او مىتوان آنها را به آرامش و شادابى مبدل ساخت.