هیچ کس به من نگفت:
که شما چقدر به نماز عشق می ورزی و همیشه نماز زیبایت را که عطر حضورش در جهان بی نظیر است ، اول وقت می خوانی.
اگر می دانستم؛ از همان نوجوانی ، همان موقعی نماز می خواندم که شما مشغول نمازی، یعنی اول وقت و مطمئن می شدم که نمازم به آسمان سفر کرده ، چرا که در دقایقی که میزبان نمازت بودند خوانده شده است و ملائکه به احترام نماز شما در آن لحظه ،بقیه نمازها را هم مهمان آسمان شده اند می پذیرند.
شنیده ام که در فرانسه ،جوان ایرانی را به خاطر قولی که به شما داد تا نمازش را اول وقت بخواند کمک کردی و او را به امتحانش رساندی و او دیگر نمازش را حتی دقیقه ای به تأخیر نیانداخت ؛ حتی در بیابان از اتوبوس قدم روی خاک گذاشت و پیشانی بر مهر، تا قولش عملی شود و مطیع مولایش باشد.
حالا دیگر می دانم که نماز اول وقتم ، لبهای شما را به لبخند ، زیباتر می سازد و دمار از روزگار شیطان در می آورد . ای کاش ، وقتی پدرم مرا برای نماز صبح صدا می زد زود رختخواب گرم و نرم را ترک می کردم تا با یاد شما ، به رکوع و سجده روم و در آن لحظات بهشتی فبل از طلوع آفتاب دعا گوی شما باشم.
هیچ کس به من نگفت :
که شما بعد از نماز ، عاشقانه می نشینی و تسبیحات مادرت زهرای اطهر(علیهاالسلام) را زمزمه می کنی و ایشان را به عنوان الگوی خویش ، با افتخار انتخاب نموده ای .
من هم می گفتم اما نه مثل شما ، من بی حضور قلب و با سرعت نور، بدون اینکه بفهمم اللّه اکبر چه معنایی یا الحمدللّه چه اثراتی و سبحان اللّه چه برکاتی دارند، می گفتم تا گفته باشم. حالا از شنیدن صدایم هنگام گفتن سبحان اللّه چقدر شرمسارم و خجلم.
به ما نگفتند که شما بدون اینکه بعد از نماز حرکتی کنید بسیار آرام و شمرده 34 بار اللّه اکبر می گویید که در و دیوار ، هم صدا می شوند با شما در این ذکر شریف و 33 بار الحمدللّه که تمام نعمت ها که شما واسطه شان هستی از آنِ خداست و حمدش هم باید از آن او باشد و 33 بار سبحان اللّه که منزه و بی عیب بودن خدا را هیچ کس مثل شما باور ندارد.
ای کاش در نوجوانی می فهمیدم که چگونه ذکر می گویی و چه ذکری می گویی.
هیچ کس به من نگفت :
که می شود به شما هدیه داد و شما را خوشحال کرد...
اگر به من می گفتند که سه بار «قل هو اللّه احد » ثواب یک ختم قرآن را دارد ، من از همان نوجوانی بعد از هر نمازم ، یک ختم قرآن به شما اهدا می کردم تا هر روز عزیزتر از دیروز باشم و یک قدم نزدیکتر از قبل .
هدیه من ناقابل بود ، ولی احسان شما در مقابل هدیه من این قابلیت را داشت مرا به عزت بندگی و خدمت به شما برساند.
احسان از طرف کریمترین انسان روی زمین ، زندگی مرا زیر و رو می کرد، اگر از نوجوانی اهل احسان و اهدای هدیه می بودم. اما حالا هم دیر نشده، بپذیر از من که وجود ناقابلم ، رکوع و سجده ای به جای آورد و آن را در قالب دسته گلی همراه چند صلوات به وجود نازنینت اهدا کند .
کاش گل های زیادی نثار آن وجود می کردم تا در نتیجه احسان ، بوی گل نرگس را استشمام می کردم.
سرچه باشدکه به پای تو گذارم آن را جان چه قابل که تو از من بپذیری جان را